مسافر مهتاب

ساخت وبلاگ
مجبور شدم آخر جواب بدم گفتم که برم خورده از من اجازه نگرفتین و اونجا دیگه خونه مادر جونتون نیست ...قلبم تالاپ تولوپ زد از دهنم در اومد انگار ، چشام چپکی می رفت ، گفتم اونجا خونه منه و پولشو دادیم   ، سخت بود  ، حرف زدن برام  از سکوت کردن سخت تر بود ، انگار تو یه صحنه نمایش وسط نور و تصویر صدا گیر کرده بودم جایی بودم که نباید می بودم  اما بالاخره اولین کنش من با کسانی که تابه حال خیلی در براب مسافر مهتاب...
ما را در سایت مسافر مهتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fanoooooosa بازدید : 109 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 4:06